۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

از کن فیکون تا THE END



همیشه می‌دونستم هنوز یه چیزی رو نگفتی
قیامت
قیامت و پایانی که برای ما دور و نامعلوم و برای تو دیده شدة در وقت آٰفرینش آدم
وقتی گفتی اراده می‌کنی و بعد می‌گی :باش و می‌شه.
نمی‌تونستی به نیستی گفته باشی باش و آدم یا گیتی بشه. حتما شما هم تصویر یا طرحی از آن‌چه که قصد خلقت کردی داری؟
یا نه؟
باید تا تهش رو برابرت دیده باشی که بگی باش و ما شدیم
تو اون‌روز که به آدم گفتی، باشه. من و گلی هم بودیم. همه بودیم. نبودیم؟
تو با یک باش همه ما را ..... پس تا قیامت ما رو دیدی و فهمیدی چه دست گلی به آب دادی؟

وقتی بعد از بیست روز کماو یک‌ماه نقاحت از بیمارستان به خونه می‌اومدم، دکترم بهم گفت:
برو، جون بگیر تا بزودی برات پروتز بذاریم
وقتی جون گرفته بودم گفت:
بدنت جسم خارجی قبول نمی‌کنه. برای همین عفونت و کُما رو تجربه کردی
بهتره نوک پنجه راه بری و کمتر به خودت فشار بیاری تا در زمان سیستم خودش رو ترمیم کنه
اگر اون روز در بیمارستان بهم اینو می‌گفت، قطعا شوک و نمی‌دونم چه حالی می‌شدم
چون منظورش برام واضح و آشکار نبود و شاید خودم را به سادگی می‌باختم
اما این‌طوری می‌دونستم چی پیش رو دارم
و می‌شه باهاش راه اومد
همه ترسم اینه که تصاویری که هنوز به ما نرسیده حامل خبرهای بدی باشه؟
مثل یه سایه که هر لحظه ممکنه ناپدید بشه؟
یا
یهو نزدیکای آخر، سیستم قاط زده باشه و شما از ادامه کل ماجرا انصراف داده باشی؟
خب من چه می‌دونم چه کردی؟
اما این آقایان دانشمندان فیزیک و اختر فیزیک هنوز منتظر رویت تصویری‌اند که به ما زمین نرسیده
نمی‌دونم چی
به‌منم هیچی.
من کجا و علرم اختر فیزیک؟
فقط اندکی نگرانم کرده
مطمئنی ماجرای ما همین‌طور به خیر و خوشی تا قیامتی که َمدِ نظرت بود رسیده
یا
فیلم نصفه پاره می‌شه؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...