۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

کلاب‌منقلی‌ها



تا حالا گربه بودی، اوه نه
اشتب شد. تا حالا گربه داشتی. اونم در فصل زمستون، زیر آفتاب، پشت پنجره و شاید حتا کنار بخاری لمه می‌ده و
می‌ره تو چرت موش ساکن زیرزمین
گاهی نیشش باز می‌شه، دستش رو دراز می‌کنه، تنش کش می‌آد و خلاصه یه چی تومایه نعشه بازار
برادران گرام منقلی
یه چی بگم تو گلوم نمونه.
این سخن گران‌بها را یکی از اعضای پا به قرص کلاب‌منقلی‌ها می‌گفت:
بازم شرف عرق و بساط دوا خوری
شیر می‌شدی و بالا روسپی، رقاص کافه هم در می‌اومدیم
اما این کوفتی، لاکردار، اول همه خودت رو و غیرت و ........ می‌گیره
وقتی تریاکی شدی، به سایه خودتم باج می‌دی
گور بابا زن و بچه ، خوار و مادر
خب این ربطی به چیزی که داشتم می‌گفتم نداشت
آره
خلاصه که الان به ساعت بهشت، وقت لمیدن در آفتاب و چرتیدن مقبوله
از جایی که با حضور خورشید شرم داره خوابیدن و کفران نعمت
گفتم بیام این‌جا و بگم، بهشت یعنی همین. همین که تو در اینک دغدغه‌ای نداری و می‌تونی خودت رو برای دقایقی به آفتاب بسپاری
به همین مناسبت مقیم اتاقم شدم
پشت پنجره
پشت
نور، آفتاب
پشت زندگی
نه
خود زندگی
عصر جمعه است و اگه گفتی چی؟
چایی تازه دم احمد عطری با پای سیب خونگی
از جایی که مواد لازم مهیا نیست بیسکویت کرم‌دار
خلاصه که برای هر لحظه می‌شه مراسم داشت و از اون دم قدردانی کرد
خدایا این حال خوب رو نصیب همه موندة راهم بکن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...