برای سفید نویسی باید اول ذهنم سفید بشه
پشت سر، هر چه که هست و بود باید همهاش پاک بشه
از کامپیوتر اتاق پریا شروع کردم. یه هارد مال منه. هرچه بهابل قدیمی بود، همه رو دیلیت کردم
بعد نوبت عکسها و ایمیلهای مهربانانة گذشته رسید
مثل یک جمع بندی بود
بعضی پروندهها بی تامل پاک میشد و برخی مروری دوباره میخواست
بعضی خاطرات با اینکه سفید است و پاک، اما همچنان یادآوری اونها محزونم میکنه
مثل یاد، عشق
پناه برخدا که چه دندة پهنی داشتم برای عشق. هیچ رقم دل بکن از باورش نبودم
به عکسهام نگاه کردم.
عکسهایی توام با خاطرات
چه آدم غریبهای برابرم ایستاده
چه ساده، هالو، خوشباور، همهاش شد یکی همون چه احمق گویای همة اینهاست
عکسها و ایمیلها همة جرم احساساتم را بهخاطرم آورد
در این لحظه نمیدونم باید با پشت سرم هر چه هست سپاسگذارانه وداع کنم؟
یا با شرم و یواشکی؟
بعضی رو دلم نمیاومد دیلیت کنم. اما باید گذشته را هر چه هست پاک کرد تا روزی دوباره با دیدن این ها بهیادش نیفتم
چه شیرین و چه تلخ به شهرزاد اکنون تعلق نداره
به هر حال فنکشویی سیستم پریا تموم شد و با وسواس نوبت مال خودم رسیده
در توقف کوتاه این بین با خودم فکر میکنم.
پاک کنم؟
پاک کن، هر چه بادا باد
به گذشته سرک کشیدن فقط انرژی حرام کردن
و دور ریختن انرژیهای حیاتی در بُعدی از زمان است که در آن هیچ خلاقیتی نتوانیم داشت
DELETE
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر