۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

کیمیا خاتونی




بعد از تصادف همین‌که تونستم خودم رو جمع کنم یعنی سه چهار سالی بعد.....
با تغییراتی که درم بوجود می‌اومد و دنیایی که از نهاد زیرورو شده بود برمی‌خوردم، هر روز بیشتر به این فکر می‌کردم که ، با چنین هدیه‌ای حتما بدهی و یا دین بزرگی به جامعة بشری به گردنم افتاده
نه که خیلی مهم بودم، سی همین
افتادم به‌فکر خدمت.
هنوز خودم درست نفهمیده بودم ماجرا چیه، بقدری ذوق مرگ احساس تازه بودم که دلم می‌خواست شعفم را با همه قسمت کنم
دروغ چرا مهم نبودم اما حادث مهمی بر زندگیم واقع شده بود. تحولی عظیم که روز به روز هم‌چنان به وضوح می‌نشست
و من روز به روز از هیجان نمی‌دونستم که شاکر تجربه‌ام باشم یا چی؟
خب اولش آدم جو گیره و نمی‌دونه چی به چی شده؟ یواش یواش مثل شراب جا می‌افته و خوشگل‌مزه می‌شه
آغاز دهة هشتاد زندگی‌م رنگ و بوی تازه‌ای می‌گرفت که اگه راه داشت روزی صد بار سجدة شکر می‌کردم
معمولا هر کی بهم می‌رسید هم دلش می‌خواست بدونه ، چی دیدم؟
چیزی برای گفتن نبود، یعنی ابزار کلمات به یاری معانی مورد نظر نمیاد
گو این‌که خودمم کلی طول کشید تا فهمیدم چی به چی شد؟
برم سر، اصل مطلب.
به‌خودم اومدم دیدم، اوه ه ه نیم بیشتر وقتم به دلداری مردم و سخنرانی می‌گذره
سال 82 با شهلا آشنا شدم.
تازه دیپلم گرفته بود و برای دانشگاه می‌خوند. در کمال حیرت بابت شرایط سخت خونه، رشتة مهندسی نمی‌دونم چی در اصفهان قبول شد
اول سختش بود اما با کمک و دلداری و گفتگوهای طولانی از این مرز عبور می‌کرد
هربار به تهران می‌آمد می‌دیدمش. البته بگم که در اصل دوست
مادرش فرشته بودم
همیشه می‌گفت:
چرا هیچ‌ پسری به‌من نگاه نمی‌کنه؟
چرا کسی رو ندارم؟
چرا..........؟؟؟؟؟ و می‌شنید
هر چیزی به‌موقع‌اش شهلا جان. شاید تو برای کار مهم‌تری آمدی؟ همه که قرار نیست ربه‌ر عاشق بشن! می‌دونی زیبا هستی و ما هم می‌بینیم و پسرا هم کور نیستن
حتما حکمتی هست که روحت اون‌ها رو پس می‌زنه؟
خلاصه که همین‌طوری‌ها سرش رو گرم می‌کردم تا یه روز که
خبر مرگش رو بهم دادن
با خواهر جوانش شیوا و دختر دیگری دوست، شیوا با گاز گرفتگی مرده بودن
فریک زدم، کپ کردم.
خل شده بودم ونمی‌تونستم مثل فرشته فکر کنم رفتن به بهشت و خیلی خوشحال هستند
از خودم می‌پرسم: چکار داشتی اون اراجیف رو بگوشش بخونی؟
می‌ذاشتی بره پسر بازی کنه. چرا بادش می‌کردی؟
بعد ازشهلا. از کیمیا خاتونی استعفا دادم و شدم تلخ
توبه دیگه فکر کنم حق دارم در موردی اظهار نظر کنم که هیچی ازش نمی‌دونم
بعد از اون گذاشتمش کنار
بیا پایین طولانی شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...