۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

بتو پناه می‌برم




از یه‌جایی تغییر در رفتار ما آغاز می‌شه که حس می‌کنیم دیگه شرایط بر وفق مراد ما نیست
قدیم ترها به هر دلیل دوست داشتم گاهی با جمع دوستان قرار بزارم
اما الان بعد از هر دیدار از یه چیزی بالاخره شاکی باید برگردم خونه
یه موقعی از این‌که چرا همیشه و همه‌جا و همه میهمانی‌ها بین این همه آدم‌ها همیشه منم که تنهام
تا اطلاع ثانوی می‌رم تو کار مخم و در هاون می‌کوبم
دنبال معایبی می‌گردم که درم هست و باعث شده تنها بمونم
بعد مثل یه امشبی در یک جمع بندی نهایی به این نتیجه می‌رسم که انگاری به یک آنتی مرد تبدیل شده باشم؟
چون در هر مورد دارم می‌گم: وای؛ باید می‌ذاشتمش بیخ دیوار و تیربارونش کنم
از یکی می‌پرسه: تو همیشه از مردها بدت می‌اومده
و من هاج و واج می‌مونم که: من؟ من اتفاقا خیلی پسران بانو حوا رو دوست دارم
و یکی مثل لادن می‌پرسه،‌پس چرا دوست داری به هر مناسبت کله‌شون رو بکنی؟
و باز وا می‌رم و از خودم می‌پرسم: این داره چی می‌گه؟
کی می‌تونه باور کنه یه عمر برای این اولاد ذکور دلم تاپیده ولی دشمن بودم؟
حق با لادن بود
فقط شعارهای قشنگی دا‌دم
سلام نیمه
خوابت رو دیدم
و از این دست حرف‌ها
اما در عمل خودم را ضد مردی دیدم که حرف‌های قشنگ زیادی بلده
خدایا من رو از شر غلطام خلاص کن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...