اما بگم از مردی که توی دادگاه فهمید حالم خیلی بد و خیلی هم تنهام
برای تنهایی و وضع و شرایطم چنان از خود گذشتگی بهخرج داد
که بر لوح ذهنم ثبت شد، انسان برابر است با معنی نام هالو
سیر محمد رضا عالی پناه
یک بیگانه، بهقول خودش یک ایرانی
باهام موند
بهم اطمینان قلبی میداد که تنهام نمیذاره
زنگ زد به مادرم و توی آمبولانس و بیمارستان هم باهام اومد
بهقدری شرمنده آدمیتش شدم که ترجیح میدادم بلند شم برم خونه و او را آزاد کنم
اصلا برای آزادی او بود که رضا دادم به خانم والده خبر بده
و تونستم دقایقی وجودش را تا رفتن هالو تحمل کنم
خدا منو ببخشه که نمیتونم خانموالدة محترم را تحت هیچ شرایط ببخشم و تحمل کنم
با رفتن هالو، خانم والده هم سه تلاقه شد
وقت رفتن ازش خواستم شمارة موبایلش رو روی گوشیم سیو کنه
ببین سر سری نخون ما امتحانات رو همینجا ها پس میدیم
مردمی باید مردمی باشه. بخصوص اهل قلم
از آخرین اهل قلمی که دیدم و بوی تکبرش هنوز درمشامم باقیست خیلی از این جماعت فاصله و حس دوری داشتم
اما این انسان خدا امروز ذهنم رو پاک کرد
مادر رو فرستادم بره بپرسه کیه؟ دچار توهم شده بودم و با یکی دیگه اشتباه گرفته بودم که تا عمر دارم دلم نمیخواد حتا لحظهای ببینم
خانم والده با یک فقره دیویدی بازگشت به نام هالو
وقتی غروب نگاهش کردم دیدم اوه ه ه
واقعا باید خیلی مورد لطف خدا باشم که از جنس مغرورش امروز در دادگاه کنارم نبود
یک انسان خدا شایستة نامی والا
عالی پیام
پیامت همیشه خوش و نیکو
همیشه تو را در یاد خواهم داشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر