جای همگی خالی
رفتیم بیرون
یعنی من و گلی دو تایی بعد از مدتها رفتیم بیرون
با ذوق به ماشینها نگاه میکرد
هنوز اطلاعات خوب آپلود نشده و فقط جذب نور و نوا بود
مام که با موزیک خوب خدا بده برکت
تهران هم تا دلت بخواد شلوغ و از جایی که حالم خوب بود
راه خودش باز میشد
و به راه دیگه مینشست و دروغ چرا ما شهد ناخوش ترافیک ساعت شش و نیم، هفت را نچشیدیم
اوه یکی از این پژو راهنمایی ها هم چشم ارشدش رو دور دیده بود میخواست بلندم کنه
طفلی تو تاریکی نفهمید میشه جای مادرش باشم
اما خب یه جور های بازار خوش احوال
ماکه حسابی همچنان خوبیم، خدا همینطور بالا نگه مون داره
بگو: آمین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر