اوه پسر
چه کلک باحالی کشف کردم
اگه گفتی
کوتاه میگم باید برم
همینطوری به زبانم جاری شد توبه. خواستم حسش رو مزه کنم چند بار تکرار کردم
خدایا توبه
از هر چی که خبر ندارم و به حسابم نوشتی
همین بعد تموم شد و رفتم دنبال باقی کارم. اما
یک روش تراپی تازه هم کشف کردم
از جایی که معمولا یه حس وجدان درد دارم که لابد یهجا یهچی کردم که فلان چیز حالم رو گرفت و از این چیزا
یه حس گناه که تقریبا همگی یه گوشهای داریم، باهاش زندگی میکنیم، مسواک میزنیم و همخوابه میشیم
بهنوعی طراحیهای غلط ذهنی از کودکی تا اکنون. مثل ترسهای عجیب و غریبی که از گناهان عجیب تر با بقچه حموم زفاف روانة خانة بخت میشن
با وجود این وجدان مجروح عفونی، در ناخودآگاه ، همه بهنوعی گناهکاریم
برگردم به توبه
یه حس تازه.
یه چیز بامزه انگار بهم گفت: دیگه گناهی نداری و میتونی با خیال راحت شب را به آخر برسونی
دوباره به cd همچنان جدید " otros aires " و محبوب برگشتم و باهاش حال کردم
نگاهم که افتاد به آینه به سادگیم خندیدم
ولی خوبه
نیست؟
غلاااام!!!
حالا که دورة زرنگی شده بزار ما از غافله عقب بمونیم و یه ممیزی بهمون تعلق بگیره
حتا اگه شده ممیزی، بلاهت
نخند!! من میگم تو بگو دور از جون
خنده داره؟
خوبه قرار بود کوتاه بنویسمها
اینه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر