هی
شنیدی؟ هر که بامش بیش برفش بیشتر؟
حکایت من است و این خونه درندشت که برای یک فنک شویی باید چند روز کار کنی و تازه کار تموم نشده
قسمتهای اولی دوباره آلوده شده.
آلوده به خاک که خب اونم هست.
اما نظرم آلودگی انرژیست و جابجایی انرژیهای محیط
انرژی های منفی ، افکار زشت و تلخ و اندوهآور
موجودات غیرارگانیکی که به موازات ما زندگی میکنند و از انواع انرژیهای ارگانیک تغذیه میکنند
از خون قربانی دوست دارن تا مدفوع و گل و گیاه و انرژی و شیرة وجود انسان که با غم ایجاد میکنند
کاش عقلم میرسید و خونهای میساختم که هیچ زاویه و شکستگی درش نباشه که این موجودات کم کنگر بخورن و لنگر بندازن
هان پس چی
فکر کردی این اهرام رو الکی ساختن؟
یا فکر کردی معماری ژاپنیها به همین بیحساب و کتابی خونههای ماست؟ خیر خونه حتما باید پنجرة رو به غرب داشته باشه که آرامش و روزی میآره. متاسفانه همه پنجرههای اینجا یا شمالی و یا جنوبیست
رو به غرب و شرق فقط سرویسهاست که خب اونم بد جایی برای آرامش نیست
خیلیها تصمیمات مهم زندگی را در اون نقاط میگیرن
هر چه از کنج و زاویهها دورتر باشی به مرکز انرژی کیهانی نزدیک تر خواهی بود
برای همین بهتر نبود خونه ها را گرد یا هرمی میساختیم
بازم این مصریها که همیشه از ما جلوتر بودن
معماری تخت جمشید سراسر گوشه است و شکستگی و ستون و خلاصه جنس جور
اینزوایا هم میشه مرکز تجمع غیر ارگانیکها
در نتیجه چارهای نداریم جز جمع کردن خروارها گل و گیاه و دور ریختن گذشتهها و اسباب دست چندم نگرفتن
و سمساری باز نکردن که باید بگم خونه من کم از جمعه بازار نداره
همهاش خنزرپنزر های نسلهای گذشته که تازگیها فهمیدم چطور خودم را با اینها به هویتم دوختم
خلاصه که داره از خستگی جون از گوشم میزنه بیرون
خلاصه که زندگی پر از بازیهاییست که خیلی ازش خبر نداریم و همینها حال ما را مدام از بد به خوب میبرند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر