تو نقاشی و زندگی طرح خامیست که میتونی بهش گند بزنی و نه
میتونی جاودانیترین اثر را از خودت بهجا بذاری.
یکی همین موسیو داوینچی یا، بانو فلورانس نایتینگل
حال نمیکنی زشت بکش اما کامل
مثلا اگه میخوای فطرت چنگیزیت رو برانگیزی رو دستش بلند شو
مهم نیست منفی یا مثبت
البته که هست
اما الان منظور من نیست
از وقتی یادم میآد گیر دادم به عشق و نیمة گمشده و در نتیجه انواع تلخ و شور و شیرینش را چشیدم
وقتی رفتیم مرخصی و یه کم ول بزنیم و به عشق و اینا فکر نکنیم
از در و دیوار بلا آوار شد و موندم زیر خرابههایی که از بلایای طبیعی بود
سیب سرخحوا
امروز کارمندای دفتر شعبه که شاهد مراقبة دیروز با مرگ بودن، میپرسیدن که :
برادرت متاهل یا مجرد؟
باشنیدن جوابم همه با هم خندیدن و گفتن، همین. تا پای زن بمیون نیومده همه خواهر برادریم
زن که میآد میشیم دشمن خونی هم
مردی که پیدا بود از همه بزرگترر و از ارباب رجوع دیروز هم بود پرسید:
دخترم شوهر داری
از سرخی، شرمندگی گونههام فکر کرد میخواد دربارة چیزی حرف بزنه که من نمیدونم
خوردنیست یا مردنی و حتا ممکنه پوشیدنی باشه؟ ادامه داد:
- نمیدونی وقتی این دو تا سر، یکجا قرار میگیره زیر اون سقف چه فتنهها که طراحی نمیشه
افتادم یاد ذریة آدم و بانو لیلیت.
تو دلم خندیدم که ما اونوقتیهم که داشتیم سرمون فقط برای توسری مناسبت داشت
نه همسری و نه سرسری.
خب همینجوریها سیبتلخ حوا گل کاشت. البته که میگم حوا شما جدی نگیر برای بستن ریتم بکار میره
گرنه که آدم و اولادش اصولا و بدوا دارای بندتمبانی شل بودند
ناخواسته و ندانسته فرکانسهای ذهنی زوم کرد روی موج بد و منفی، آوار و دفاع از خویشتن خویشم
خیلی طبیعیست که فقط نو به نو دردسر بیاد
هر چی هم موهامون رو کشیدیم و خودمون رو زدیم که یه عشقی بیاد و ذهن را پاکسازی کنه نشد که نشد
باید میرسیدم به امروز و مبحث توکل و ایمان
عبور ازآتش الست
امیدوارم تونسته باشم این واحد رو بخوبی پاس کنم و فرکانسهای ذهنیم بچرخه به سمتی آباد
به امیدی که صبح چشم در بهشت باز کنیم
آزاد، آزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر