برف.................پارو..............می...ک..ن...ی...م
وای که دلم لک زده برای این ترانة قدیمی و گلولههای ذغای که اهل بیت در یک اقدام متحورانه ظرف چند روز برای سیاه زمستون
روی بوم ردیف میکردن
نه که فکر کنی خدایی نکرده دارم از موزه ایران باستان پست مینویسم که، دلخور میشم
بیبیجهان عصر حجری بود منم مثل خودش حجری بار آورد
تا وقتی که بود یادش زنده، براش افت داشت خیلی چیزها را از بازار بگیره
نه تنها خودش میساخت که سهمیه عروسا و دخترا را هم میداد
از جمله سفید آب، یا گلاب یا ترشیجات هفتاد هزار رنگ تا سرمه و مربا و کدو قلقلهزن و ایناو خلاصه جنس جور در انبارش پیدا میشد
این حضرت پدر ما هم یا فکر کرده بود بیبیجهان عمر نوح داره یا نه که خدایی نکرده از شیکی دخترش افتاده باشه و مثل مادرش همه فن حریف از اب در میآد
برگردیم به برف پارو می.... ک.....ن...ی...م
تا یه برف میزد داییجانها پارو به دست دم خونة ما بودن تا پیش از اینکه بیبی جوش بیاره و احیانا چهار پنج دفعه زمین بخوره
از بوم تا حیاط را پاک کننداون زمونا مادر قیمت که نه ؛ حرمت داشت
این پارو هم کم از جاروی ساحران در قصهها نداشت
تابستون باهاش فرش میشستن و زمستون برف
خلاصه که از اقلام ضروری هر خونه بود
بعد از بیبی هنوز دل خوش صدای برف پارو میکنیم بودیم
اما حالا کو برف که به پارو برسه
یعنی نه که نیاد.
نه مثل اونموقع تا زانو میآد
نه لاکردار میمونه
انقدر حرارتهای متفاوت از همهجا دودکشها تا موتورخونه و اگزوز و موتور ماشین و.......... خدا بده برکت مجالی نمیده به این برف فابریک شیرهای که روی زمین بشینه و کار به پارو بکشه
ای خدا ما همیشه هر چی که داریم قدرناشناسی میکنیم
از جمله داشتن پارو که هیچ وقت پیدانبود جاش کجا بود.همیشه دم دست یه گوشه ایستاده بود
روی بوم ردیف میکردن
نه که فکر کنی خدایی نکرده دارم از موزه ایران باستان پست مینویسم که، دلخور میشم
بیبیجهان عصر حجری بود منم مثل خودش حجری بار آورد
تا وقتی که بود یادش زنده، براش افت داشت خیلی چیزها را از بازار بگیره
نه تنها خودش میساخت که سهمیه عروسا و دخترا را هم میداد
از جمله سفید آب، یا گلاب یا ترشیجات هفتاد هزار رنگ تا سرمه و مربا و کدو قلقلهزن و ایناو خلاصه جنس جور در انبارش پیدا میشد
این حضرت پدر ما هم یا فکر کرده بود بیبیجهان عمر نوح داره یا نه که خدایی نکرده از شیکی دخترش افتاده باشه و مثل مادرش همه فن حریف از اب در میآد
برگردیم به برف پارو می.... ک.....ن...ی...م
تا یه برف میزد داییجانها پارو به دست دم خونة ما بودن تا پیش از اینکه بیبی جوش بیاره و احیانا چهار پنج دفعه زمین بخوره
از بوم تا حیاط را پاک کننداون زمونا مادر قیمت که نه ؛ حرمت داشت
این پارو هم کم از جاروی ساحران در قصهها نداشت
تابستون باهاش فرش میشستن و زمستون برف
خلاصه که از اقلام ضروری هر خونه بود
بعد از بیبی هنوز دل خوش صدای برف پارو میکنیم بودیم
اما حالا کو برف که به پارو برسه
یعنی نه که نیاد.
نه مثل اونموقع تا زانو میآد
نه لاکردار میمونه
انقدر حرارتهای متفاوت از همهجا دودکشها تا موتورخونه و اگزوز و موتور ماشین و.......... خدا بده برکت مجالی نمیده به این برف فابریک شیرهای که روی زمین بشینه و کار به پارو بکشه
ای خدا ما همیشه هر چی که داریم قدرناشناسی میکنیم
از جمله داشتن پارو که هیچ وقت پیدانبود جاش کجا بود.همیشه دم دست یه گوشه ایستاده بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر