نه که خدایی نکرده فکر کنی امروز گیر دادم به اساتید گرام
خدا منو بکشه که به ادب امپراطوری باستانی پارس اهانت کنم
با خودم کار دارم و به خودم گیر دادم
همین . باور کن
هر کی ازم میپرسه چه کارهای میگم: بیکار. برو بر نگام میکنه
خب حق هم داره بانوان گرام در سن و سال من یا مادر بزرگند و از ظاهرشون میباره
یا یه کسی شدن و براشون افتخار داره
اما من ...........؟ اومدیم دو دو تا چهارتای دورة ابتدایی رو جا بندازیم راه دانشگاه رو انقلاب فرهنگی و فرنگی با هم بست
خانم همسر شدیم که اونم زپلشک آمد و زن ... و ........... آمد
بعد دوباره آستر، سر خودمون شدیم
البت که اون وسطا کلاسا رو میرفتیم و آقای شوهر کنار منقل چشمی هم به بچهها داشت
بعد زدیم که توپ نقاش بشیم
راستش این دیگه از هول حلیم و آزادی غیبت چشم حضرت پدر بود.
که یه بیمارستان در تفرش داشت و گذاشته بود وسط خونواده
هر کی دکتر بشه میرسه به اون. و از جایی که همگی چشم و دل سیر بودیم؛ همه کاره شدیم جز صاحب بیمارستان ببخشید، دکتر جراح. ( البته شاید بزرگترا زودتر و من خیلی دیر فهمیدم؛ بیمارستانی درکار نیست. از اول داده بود بنیاد شمس ) و تعارف میزد.
شاید خودشم میدونست ما اینکاره نیستیم باب وجدان درد خودش بود؟
نه که فکر کنی به آیکیو مربوطه.
دو تا از خواهرام جزو اولینهای زن ایران در رشتههای تحصیلیشون شدن
ولی خب دکتری انگیزة دود چراغ میخواست که ما نداشتیم
بعد هم که هنوز داریم هی تست میکنیم ببینیم چه کارهایم ؟
بلکه وقت موت بتونیم یه چیزی به موسیو عزرائیل ارائه بدیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر