۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

ذهن بد رنگ



دیدی؟‌
چطور ندیدی؟
همه‌جا پر از این آدماست
اونایی که یه ژن از دن کارلیونه دارن و فکر می‌کنن عالم و آدم نشسته تا برای این‌ها توطئه‌ای طرح کنه
به‌قدری دشوار زندگی می‌کنند که نمی‌فهمند برای چی آمدن و باید چطور از لحظه لحظة زندگی لذت ببرند
با فیلتر شکن وارد اینترنت می‌شن حتا برای وبلاگی ساده
دایم اضطراب دارن که نکنه یه‌چیزی،‌از یه‌ کسی، براشون تولید دردسر کنه
و ذهن لاکردار چنان می‌ره به کار تولید اعلام خطر که بعد از مدتی
دچار اسکیزوفرنی می‌شن
سوراخ در و پنجره را هم می‌بندند و فکر می‌کنند هزاران چشم داره بهشون نگاه می‌کنه
امثال این آدم‌ها اون‌هایی هستند که ممکنه تو در اینترنت ماه‌ها بشناسی ولی هرگز نفهمی، اسمش چی بود؟ یارو کی بود؟
نت‌لاگ پر بود از این آدم‌ها
آدم‌هایی که صبح تا شب با آیدی‌های متعدد و متفاوت اون‌جا ول می‌زدن
و تو هرگز نمی‌فهمیدی این بابا که هر روز می‌اد و کامنت می‌ده و از نوشته‌ها پیداست با چند نام می‌آد و می‌ره
مامور کا‌گ‌ب است؟ یا یه مش‌قاسم با ذهنی زیبا؟
درواقع زندگی رو به خودشون زهر مار می‌کنند فقط چون
این رفتار به اون‌ها حسی کاذب از اهمیت فوق‌العادة انسانی زمینی می‌ده
انسانی که
چنان ذهنش دچار تورم شده که جایی برای عبورگاه به گاه نسیمی خنک و خماری شکن نداره
به خودش هم گاهی شک داره و باهم دست به یقه می‌شن
خلاصه که نمی‌فهمم چی می‌شه که عمری با احساسی به سبک دایی‌جان ناپلئون طی کرد و نامش گذاشت زندگی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...