۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

نان و ریحان



سلام
سلامی صمیمانه و دوستانه به شماها که هم دم‌های ساکت و همیشه‌ام هستید
شاید مثل باقی دنیا بعضی میان و بعد هم می‌رن. اما عده‌ای هم پای ثابت دارم که بودن‌شون می‌گه هنوز
جمعه، جمعه است وزندگی با عطر ریحان جاری‌ است
ریحانم بود ریحان قدیم. یادمه سرخیابان ما در نارمک یک کبابی بود. سینی ریحانش همیشه مقابل مغازه مشتریها را وسوسه و رهگذران را به درون می‌کشید
نمی‌دونم چی شد که دیگه حتا ریحان هم عطر قدیم را نداره؟
یادم می‌آد با بی‌بی‌جهان گاهی می‌رفتیم شاه‌عبدالعظیم و بعد از زیارت و کلی النگو پلنگوی رنگی که برام می‌خرید، کباب و ریحان هم حتما پیوستش بود
خب قدیما رفتن به شاه‌عبدالعظیم مثل یک سفر بود که یک روز را به خود می‌گرفت
تا بری و بانوان گرام با دل سیر زیارت کنند، می‌شه وقت وعدة غذایی و تا بیای خونه کلی راه بود و در نتیجه مردم همان‌جا غذا هم می‌خوردن و سفر معمولا تا غروب می‌کشید
گاهی با درشکه می‌رفتیم که بیشتر حال می‌داد. بیشتر که نه. خیلی حال می‌داد
مد از درشکه به تاکسی رفته بود اما بانوان قدیمی هنوز به درشکه اطمینان بیشتری داشتند
خلاصه که بی‌بی همین‌جوری ها ما رو کد گذاری کرد و خودش رفت
وای خدا؛ کاش همیشه بچه بودم.
شاه عبدالعظیم دور بود و با بی‌بی به زیارت می‌رفتم.
و دنیا به‌قدری بزرگ بود که به چیزی فکر نمی‌کردم مگر کوچکی خودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...