۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

طرح خام، من



از این‌جا تا شما از خودم شاکی‌‌ام
حس خوبی نیست. اما امروز می‌خوام بهش فکر کنم و خیلی جدی هم فکر کنم
دیروز تنها کار انجام شده‌ام طرح اولیه کاری بر بوم بود
مدت‌ها بود می‌خواستم حس تلخ تنهایی‌م را بستر شریف و فرهنگ پرور این مرز و بوم به نوعی نقش کنم
دیشب بالاخره طرح از ذهنم بیرون جست و رفت روی بوم نشست
دوسالی می‌شه دست به رنگ و قلم نبردم
هرچی هم که بود به صدقه سری همین سیستم و فتو شاپ انجام شد
البته نقاشی، نقاشی‌ست و همه لذت کار به انجام‌ش است
مثل شما
شمایی که فقط از خلقت لذت می‌بری و با باقی‌ش کاری نداری
جدی آره؟
فکر می‌کردم در خلاقیت‌های زمینی این‌طوره
یعنی من‌که هیچ‌وقت دوست نداشتم به تنهایی کارهام را به نمایش بذارم
گروهی‌ش هم حال نمی‌کنم. ولی زمانی مجبور بودم و این‌کار را کردم و بعدش‌هم به توبه پیوستم
چه‌کاریه؟ یه عده آدم می‌آن با ظاهر متجددین به روز شده و می‌خوان تو رو روانشناسی کنند
برای همین منم فقط از خلقتش لذت می‌برم
البته یه کشف تازة دیگرم کردم و اونم این‌که، قدیم تر که در بند اصول نگراش و بگیر و ببندش نبودم ، عین فلوس می‌نوشتم
چون همین‌طور می‌خواد بریزه بیرون
وقتی می‌شینم پای نگارش، وای چندشم می‌شه
عقل می‌آد وسط و خفتم و می‌گیره که: ابله اینا چیه نوشتی؟
می‌خوای بهت بخندن؟ این‌جا پای قوانین و اصول که می‌آد وسط، در چارچوب قرار می‌گیرم
اون‌موقع‌ است که مثل این یکی دوسال اخیر زوری کار می‌کنم
کاش یکی بود من می‌نوشتم و او خودش ویرایش می‌کرد
دردم از بی‌قانونی‌ست
نمی‌تونم خودم را در هیچ خط و نشونی محدود کنم
برای همین هیچی نشدم دیگه. اگه می‌تونستم مثل بچه آدم به قوانین توجه کنم. حتما یه تحفه‌ای ازم بیرون می‌زد
نزد
چون نفهمیدم کی درس خوندم و
لابد ناپلئونی قبول شدم
خلاصه که مشکلات مکشوفة امروز وادارم می‌کنه دلم بخواد از بالکنی بپرم پایین
فکر کن تو نه عشق داشته باشی
نه بتونی از خودت راضی باشی
تو خودت ندونی چه‌کاره‌ای که همه وقت و توجهت رو روی همون یک خط بذاری
باغبونم؟ یه گلخونه مشتی کم دارم.
نقاشم؟ یه حس عشقولانه لازم دارم
نویسنده‌ام، یک جوهر قلم کم دارم
نه ببخشید
این‌جا رو یه میرزا بنویس کم دارم

اگه مجسمه سازم، لابد دستگاه جوش کم دارم
مادرم؟ چرا جفت ندارم؟

و آخرهمه‌اش به یه کمبودی ربط داره که نمی ذاره برای خودم کسی بشم
باید یا بپری پایین و یا
بری سفر
برای اینم یه پای سفر کم دارم
خدایا یه اتوبوس خالی بفرست مارو با خودش ببره سفر
پس چی
بگم یکی رو بفرست؟ و چون کسی را ندارم بهتره دعا کنم یه اتوبوس از راه برسه
نه؟
خلاصه که اگه ازم خبری نشد
بدون یا پریدم امروز پایین، یا که اتوبوس بالاخره از راه رسید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...