میگن هر چی سن بالا میره زشتی و ترسهای دنیا بیشتر میشه
حالا ما به زشت و زیبایی دنیا کار نداریم ، وقتی خورشید پیر شده، دیگه حساب دنیا با این همه
پیری و هی پیری دست خداست
اما هیچکدوم اینا دلیل نمیشه مرگ همچنان زشت و سیاه بمونه
راستترش از پارسال شروع شد و مرگ کامران خوشنگه، که روحش شاد مصادف شد با تولدش
یعنی روزی که ما برای ختم و یادبود کامران بنا به وصیتش در یک میهمانی دور هم یادش را تازه میکردیم
بیگیس و گیس کشون و شیون و زاری
بین نور شمعها و عطر عود و نوای موسیقیهای مورد علاقة کامران یه چیزی درم شکست
اینکه ما فقط الکی جو گیر میشیم
وقتی پدر میمیره انقدر خودمون رو ریز ریز میکنیم تا همه و خودمون باور کنیم که بد داغی خوردیم
وقتی قرار باشه خانم یا آقا باشی
زهر اینم میریزه
اوایل سال، سفر پدر یکی از دوستان به خونة دوست دیگر ختم شد و همگی تا تونستیم باهاش احساس همدردی کردیم
ندیدی آدماا وقتی میترسن یا شوک شدن و یا نارحتند ، میخندن؟
باور کن سیستم جسم همینه. وقتی وارد یک مصیبت میشی، یه سری فیوزها رو خاموش و بعضی رو روشن و تویه آدم دیگری میشی
البته تا وقتی کانون ادراک برگرده به سمت عادتهاش
امشب هم باز همین واقعه تکرار شد
خب حالا بهنام پسر بدی بود اگه بعدش موهاش رو نکند و صد بار غش نکرد و یا
به سبک داش حبیبم عینک دودی نزد به چشمش که مردم پلکای از گریه ورم کردهاش را نبینند
یا مثل یکی دیگه پنج دقیقه یکبار به پیشانی نکوبید معنیش این نیست که اولاد بدیه
معنیش اینه که ما در عصر آدمیت هستیم و فهمیدیم نباید پدر مرده یا عزیز داده رو به حال زاری و عزا رها کرد
باید هر از چندی چند ساعت کشیدش بیرون
و گذاشت مغزش باد زندگی بخوره
خب من اینطوری حاضرم همین حالا بمیرم
چون فکر میکنم تنها چیزی که باعث میشه هربار با عزرائیل سر، رفتن چونه و
جر بزنم نگرانی از شیونهای دختراست که اصلا طاقت تصورش را حتا ندارم
مطمئنم تا اون دنیا میرسه و باید تحمل کنم
گو اینکه از وقت حصر وراثت هوشیاری باز میگرده و زندگی ادامه
داره
ولی اگه قول بدن منم همینطور شیک راهی دیار باقی کنند
قول می دم اینبار تشریفش رو که آورد براش چرایی طرح نکنم و دنبالش برم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر