۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

سقوطی ساده لوحانه




چقدر خسته‌ام.
چه بی‌کس
چه آزرده و دل شکسته
به هر کس امید ببندی آخرش همین می‌شه، یه کاری باهات می‌کنن که نتونی نفس بکشی یا سر بلند کنی
والله دروغ چرا خودمم از بچگی فهمیده بودم تا صد سال سیاه هم آب من با این دردانه‌های حوا بخواد هم نمی‌تونه از یک جوی گذر کنه
نه که اونا یه چی. خیر. من یه چی
دل خوش بودم اگر خانواده ندارم، دوستان خوبی دارم
ولی تا بوده همین بوده.
تفکرات احمقانه‌ای در سر دختران حوا رشد می‌کنه غیر قابل درک و هضم
و من از این همه ناتوان.
باور کن بلد نیستم از پس مکر شما دختران حوا بربیام
اگر می‌شد، با دخترام به سازش می‌رسیدم و عمری تنها نمی‌موندم. خب اونام هر کدوم به‌خاطر خودخواهی بخشی از ریشه‌هایم را زدند
حق ازدواج، نفس کشیدن، خندیدن، عاشقی و ............ خلاصه که یک به یک از ما کسر شد و عادت کردیم
موندیم و عالم توهم زنی، در اندرونی و رفقای اون‌ور اندرونی و تو
نمی‌تونی هر روز با یکی گیس و گیس کشی کنی و
زن‌ها، خودخواهانه آزارت می دن.
دیشب از اندوه این‌همه تنهایی پیش رو، نتونستم بخوابم.
امروز هم آدم به درد بخوری نبودم
و تو نمی‌تونی از همه دنیا رنجیده و تنها به این شرایط کنونی هم‌چنان ادامه بدی
تو می دونی، هیچ‌کس نیست
هیچ‌کس نیست که بی‌آزار از زندگیت بره
بی شکستنت
کاش این بانوان گرام بلد بشن فکر کنند یا چطور و به کی چه جیزی را بگند
من‌هم این‌طور تنها نمی‌موندم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...