روزی سهچهار نفر میآن اینجا دنبال پیشگوییهای شاه نعمت الله ولی
همه منتظر آینده نشستن و یا در ترسهای گذشته دست و پا میزنیم
در حالیکه در اکنون زندهایم و کوچکترین آگاهی از چگونگی بود و باش خود نداریم و باز به آینده چنگ میزنیم
برای همین قیامت هم در آینده واقع شده.
دور از دسترس و باور
چون در اکنون زندگی را از یاد بردیم و با گمان جاودانگی و آینده دل میسپاریم
اسمش میشه امید.
امید به فردایی دور از دست ولی چون هست همیشه دلخوشی برای ندید نداشتههای در اکنون هست
ما به فرداها دل میسپاریم در حالیکه من ، تو، ما، شما، ایشان، آنها و.......... همه در دستور زبان حالاست
نه گذشته و آیندة بعید
ما حتا دستور زبان را برهم زدیم. در اینکیم و به فردا دل دادیم. شاید اگر امروز نیست
فردا باشد
باور کن هیچ قدرتی در هیچ کجای زمان و مکان نمیتونه تضمین بده تا فردا زندهایم
و امروز همچنان میرود بیآنکه با آن ملاقاتی رودر رو داشته باشیم
وقت مرگ باور نداشتم در پسه آن پیچ انتظارم را میکشد.
خیلی به ناگاه آمد و بیگه رفت
و چه باور تلخیست پذیرش مرگ و ختم ماجرای من تا من
ما در اینجاییم و اکنون نیز هم.
به کجا میروی؟
آرزوهامان در اینجاست
دردها و زخمها
به کجا و
چرا میروی؟
آرزوهامان در اینجاست
دردها و زخمها
به کجا و
چرا میروی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر