۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

رجعت


حتا باور تو
حضور تو، در من
کمکی نمی‌کنه. شاکی‌ام بدفرم شاکی
من به رفتن راضی بودم. هنوزم هستم. حالا بیشتر از اون زمان که رفتم ولی بی‌رحمانه برم گردوندی
چند سالی که فکر می‌کردم چه تاجی به سرم زدی
چه حمالی‌های مفت و بیگاری که بابت پرداخت بدهی بازگشت نکردم
چه ذوق‌های احمقانه که بابت بودن نداشتم
حالا چی؟
به چشمم نگاه کن.
روت می‌شه به خودت بگی خدایی؟
بنی بشر کارش زندگی در جهل و خرافاته؛ منم راضی بودم.
یا شاکی نبودم
چه لزومی داشت این‌طور زابراه و بی‌کسم کنی؟
چه لزومی داشتی ادراکم را از هستی، خودت و زندگی که همه‌اش در حیطة زمینی و خاکی کاربرد داشت دگرگون کنی. من به اون‌ها با همان سادگی که همه می‌دیدن و باور داشتن عادت کرده و اسم همه‌اش زندگی بود
بی معجزه، بی‌دگر سو، بی ابعاد موازی و بدون بعد زمان
بین درختای سرو و کاج نقره‌ای همین‌طوری هم قد کشیده بودم
عاشق می‌شدم. گر و گر. دل می‌ستاندم. بغل، بغل. خوش بودم به قدر کودکانه‌هایم. به‌قدر بهشت بی‌بی‌جهان
چه لزومی داشت همه را خراب کنی؟
آدم زمینی به باورهای زمینی نیاز داره که تا وقت مرگ لی ‌لی بره و یکی بگه، هستی؛ یکی بگه، نیستی
همین‌طوری بالا و پایین یه جوری عمر را سر می‌کردم، مثل همه
نه تو نخ ابر بودم و نا با ابر ریسمان‌های تو مرا کاری بود
نه با سیاه‌چاله ، سفیدچاله‌ها آشنایی و سنخیتی
حالا نه احل زمینم و نه از احالی آسمون
نه این‌جا هم‌دمی دارم نه تو کهکشون. باید باز احساس دین و بدهی کنم؟
باز یه چی به شما بدهکارم؟
نپرسیدی می‌خوام این‌شکلی با باورهای واژگون شده؟
خواستی بهم بگن: طرف خل شده؟
نترس اگر هم به روم نگن در دل هزاران بار گفته‌اند. اولیش مادر که خدا می دونه دنبال چندتا دعا نویس و باطل سحر رفته؟ چندتا روانپزشک و روان‌پژوه برام قطار کرده
نکردی یه چهار پنج‌تا روح مقدس و اموات و پیمبری چیزی نشونم بدی
نوک جهنم و دیدن یک لحظة نکیر و منکر هم کافی بود تا وقتی برمی‌گردم
چنان مذهبی چهل تیکه‌ای باشم که برخلاف کلام امامی نفس نکشم
اینم شد بساط به زندگیم چیدی؟
یه کاری می‌کردی حالا که بیخودی این‌جا هستم بدونم چه غلطی بکنم؟
من
خسته‌ام
زندگی،‌ پیشکشی؛ هبة خودت
نه بدهکارم نه موهبتی عطا شده.
من یک طلبکارم. نظمم را بهم زدی
خدا کنه جاده یه‌باره دیگه بپیچه و من نپیچم
من می‌دونم شما

۴ نظر:

  1. خواهش می کنم سفر کن . ازقرار فشاره وارده بیش از توان و تحملت شده. حاضرم مثل یک برادر یا یک راننده خودم شما را ببرم هرجا که فکر میکنی بهتر میشی

    پاسخحذف
  2. هر انساني با سرنوشتي مشخص به اين دنيا قدم ميگذارد. او وظيفه اي دارد که بايد ادا کند پيامي که بايد ابلاغ شود، کاري که بايد تکميل گردد. تو تصادفا اينجا نيستي، بلکه به طور هدفمندي اينجا هستي. در پس وجود تو منظوري نهفته است.کل هستي بر آن است که کاري را از طريق تو به انجام برساند.اشو



    شهرزاد گرامی
    مطمئن باشید که وجود شماو بودن شما برای عده زیادی بسیار ارزشمند هست.من به عنوان یک زن ایرانی به شما بانوی هنرمندو نازنین واقعا افتخار می کنم و از درگاه پروردگار مهربان براتون بهترین آرزوهارو دارم

    پاسخحذف
  3. از شما بسیار سپاس‌گزارم
    در واقع غافلگیر شدم . هر چه زبان داشتم گربه خورد و نمی‌دونم به دور از مزاح با چه بیانی از امیدی که سعی در هبه به من دارید قدردانی کنم
    متشکرم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...