۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

حکمت، الهی



فکر کنم اگه وقت و انرژی به سنگ داده بودم تا حالا راه می‌افتاد که شما راه نیفتادی
خب نوکرتم نمی‌شه همنی‌طوری ما هی از ساعت زندگی روزمره بزنیم تا به شما بیشتر توجه کنیم بلکه خودتم باورت بشه در مایی؟
یا او که در ماست باید باورش بشه محدود به جسم ما شده؟
من‌که نمی‌فهمم مرغ اول بود یاتخم مرغ، این رو فهمیدم به هر چی توجه و انرژی بذارم، از قصد من نیرو می‌گیره
خدا نکرده نه که فکر کنی دارم می‌گم فقط من. نه همه‌مون
خب مام از هفده رکعتی روزانه شروع کردیم تا پست‌های بین این زمان‌ها بین دو زمانی
هم
هم‌چنان به شما توجه کنیم
پس چه‌طوری‌ست که از پس این ذهن نکبت کوفتی به این دشواری برمی‌آم؟
یعنی شما قصد نداری در ما یه تکونی به‌خودت بدی و باور کنی تو هم در این بازی شریک و سهیمی
و من به تنهایی سر از محلة بد ابلیس در می‌آرم و نمی‌تونم بازی را در بهشت ادامه بدم
باید بهم جواب بدی
درسته ما پیغمبر و اینا زاده نشدیم
از تبار ابراهیم هم نیستیم
فقط به سادگی اراده به جانشینی ما در زمین کردی
حالا گو این‌که همه شیر بی‌یال و کوپال و بیشتر شیر ملنگ و معتادیم
تا سلطان جنگل
به ببره گفتن چه گربه ملوسی
گفت: داداش ما یه وقتی واشه خودمون ببر بودیم
شده حکایت ما
برای هم تعریف می‌کنیم و هر هر می‌خندیم
آخه هیچ چیز به ما که کامل‌ترین موجودات عالمی‌م ربط نداره و همیشه یه دست بیگانه
مثلا دست اینگیلی‌سی‌ها تو کاره که یا راه ما رو خراب کنه یا دست‌مون رو خط بزنه
که سه کنیم
پس چی
می‌گی بعدش قصور رو بندازیم گردن کی؟ نه که خدا؟
که در حکمتش ندیده؟
همون‌طور که در حکمتش نبود من چیزی بشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...