تو به این چی میگی؟
دلتنگی، ساحری؟ یا قصد ساحری؟
مثلا با گذشت چند روز از ننه من غریبم دربارة عشق آخر اگه به هر شکل
حتا اتفاقی و گذرا سر و کلهاش پیدا بشه متن مربوط به خانم پیرزاد را ببینه
تو بهش چه اسمی میدی؟
ما که میگیم : قصد انسان خدا
همون انرژی ملس و شیرینی که اگه فعال بشه، از تو تا دورترین سحابی راهی نمیمونه
این موهبت رو میشه از چند مورد پاس داشت
مهمترینش هنگامیست که قصد ارتباط با او را میکنم
امشبم بشینم یه حساب کتاب سرانگشتی کنم، ببینم در روز چند ساعت را به او اختصاص میدم
یا به تعبیر آقای طهماسبی: « چهقده به خرابات و چقده به نور خدا نگاه و توجه میذارم؟ »
میشه به آرامش رسید که
وقتی این موج رو میگیره
پس شما هم میگیری؟
ای قربونت.
فکر کنم بهتره از فردا
نصف روز را بهجای انرژی حرام کردن
به مراسم عبادت و حضور در لحظه اکنون و
سکوت درون
و
دیدن شما در درون
و
...
اینا بذاریم
کارهای بزرگتری انجام میشه
مثلا؟
اوه
اذان
برم نماز و برگردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر