۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

قدردانی از خانم اشرفی، نمونه ترین معلم تاریخ، تاریخ




به محض این‌که اندکی تفکر یاد می‌گیریم، بلافاصله تریپ فلسفی و واحدهای منطق است که از پی هم، خلق می‌شه
و به‌طور معمول بسیار انسانی، اولین چرایی منم به خداوندگار، خالق آدم همین بود.:
« نه دیدی اشتباه حدس زدی؟ تخم مروغ و مرغ نبود.» اول چرایی عالم برای من این بود که:
خب یه‌نموره تحمل کنی خودم می‌گم، الان شکل خانم اشرفی معلم تاریخ شدی
وای یادش بخیر الان یه کشف بسیار بزرگ کردم
یادم می‌آد دوم راهنمایی بودیم.
معلمة اخمو و جدی تاریخ و جغرافی که من دو خاطره بیشتر ازش در کل یادواره‌هام بیشتر ندارم که یکی‌ش که از جمله بسیار هم مهم و از خواب تکون بده بود
همون‌طور که پشت به‌من داره و به انتهای کلاس می‌ره و درس می‌ه درسی که یادم نیست چی بود، نمی‌دونم چی گفت که موجودیت خدا را به نیش‌خندی لطیف گرفت
برق سه‌فاز مدرسة جهان امروز لحظه‌ای وصل شد به مغزم و این اتصالی بخشی ممنوع ذهنم را انگار فعال کرد
نمی‌دونم شاید حتا یه چیزی در رد امام بازی و اینا بود؟
همین حالا یادم افتاد.
باور کن تا دیروز هم از اون سی سال پیش تا حالا یادم نبود
خدای خودت پر نور خانم اشرفی که من با این‌که این‌همه ازت فراری بود
و خودم رو پشت اینو و اون قایم می‌کردم که صدام نکنی پای تخته
بین همه اون سیگنال‌های وحشتی که ازم ساطع می‌شد و اتصالی با شما یاد گرفتم:
می‌شه موجودیت‌ش را به زیر سوال برد؟
.
باز الان یادم می‌آد که، اون روز جرات نکردم به مامان حرفی بزنم و ناهار خورده نخوره به حیاط بزرگ خونه پناه بردم و درخت بزرگ توری که حافظم بود
شاید به درخت گفتم؟
نمی‌دونم این از اون فکرایی نبود که جرات کنه به نوک زبون بیشتر بیاد« تابو» از اون تابو مشتی‌های سوسک کن
همیشه قورت داده می‌شه
آره خوب یادمه اون روز شوک بودم. یک عصر چهارشنبه که تا غروبش کلافة‌حرف خانم معلم بودم.
انگار آسمون شکاف خورده بود
و من جرات نمی‌کردم سرم را بالا کنم و شکاف رو واقعا ببینم
خب چه خاطرة توپی بود.
اصلا یادم رفت چی داشتم می‌نوشتم؟
کانون ادراکم ناخودآگاه در زمان چرخید و به هر دلیل در این زمان چشی تازه کردیم
ای خدا شکر که این موهبت را دادی که بتونیم با خاطرات به این راحتی در ابعاد مختلف زمانی جابه‌جا و گشت و گذار کنیم
و
نفهمیم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...