یه چی بگم؟
حالا مونده تا وقت افطار، من
دو روزه دارم به یه چیزی فکر میکنم. یه چیزی که شکل هیچ چیزی نیست
و براش معنایی نمیشناسم و یا تجربه نکردم
همیشه خیلی مطمئن بودم که، عشق الهی نداریم
عشق یعنی تاچ و ماچ و لاو.
دیدارهای عاشقانة درهم
هنوزم همین رو میگم. پروردگارا سوء تفاهم نشه. اما یه حس دیگه ای هم جدیدا کشفیدم که اسمش نمیدونم چیه
مطمئنم ترس نیست چون، باهات یقه گیری میکنم
باهات قهر میکنم و لب و لوچهام یه من آویزون میشه، عین بچگی
برات میخندم، اخم میکنم. به خاطرت سر خلق خدا فریاد میکنم
تنها میمونم . مبادا حضور کبریایت کمرنگ یا کسی با بیتفاوتی از کنارت رد بشه
با این همه تنها میمونم.
اسم اینا یعنی چی
خودم می دونم
عشق نیست. حرف توی دهنم نذاری که بدفرم شاکی میشم
اما تو چیسی؟
کیسی؟
اصلا من باتو چکار دارم؟ تو که با من کاری نداری؟
چطوری وارد باورم شدی؟
من اینهمه از دنیا و زندگیهاش قصه شنیدم. تو رو نه دیدم و نه میبینم
چطوری یواشی اومدی و درم ساکن شدی؟
حسابش رو داری هر لحظه در منی، مغزم را چرخ کردی، پر کردی با حضورت
پروردگارا تو یعنی چی؟
اینا یعنی چی؟
من حتا تو خواب هم وقتی بیدار میشم، وسط سیگار خوابآلودة بعد از بیداری بیجا
باز دنبال تو میگردم و ایمانم رو وزن میکنم
نکنه من از یه چیزی
مثلا تنهایی میترسم که انقدر به تو پرداختام؟
نه ولی. من در داغترین لحظات ناب عشق هم بهیاد توام
چرا؟
نکنه این جادو زیر سر بیبیجهان بود؟
تو بچگی خام توام کرد و خودش رفت که رفت؟
ولی ببخشیدا. شمام که تاجی بهسرم نمی زنی که بگم نیازت پا بندم کرده
سهمم بیش از شهد، درد دادی
به اینا چه اسمی میدن. خدا رو چه دیدی؟ شاید آخرش پیدا شد این نوعی از بیماری روانیست؟
چمیدونیم پیش از ما چهقدر دیگه آدم مثل ما روانی که نشده باشن؟
همه بهنوعی توهُم زدن، رفتن تو مایههای اشراق و شیخییت؟
من چرا به بچههام قدر تو فکر نمیکنم؟
وقتی عاشق میشم، چرا به اندازه تو بهش فکر نمیکنم؟
تو چکار میکنی با من؟
.
صدای آژیر آتشناشی بود. خودت به خیرش کن. دلم رو لرزوند و از تو کند
برم افطار کنم
حالا مونده تا وقت افطار، من
دو روزه دارم به یه چیزی فکر میکنم. یه چیزی که شکل هیچ چیزی نیست
و براش معنایی نمیشناسم و یا تجربه نکردم
همیشه خیلی مطمئن بودم که، عشق الهی نداریم
عشق یعنی تاچ و ماچ و لاو.
دیدارهای عاشقانة درهم
هنوزم همین رو میگم. پروردگارا سوء تفاهم نشه. اما یه حس دیگه ای هم جدیدا کشفیدم که اسمش نمیدونم چیه
مطمئنم ترس نیست چون، باهات یقه گیری میکنم
باهات قهر میکنم و لب و لوچهام یه من آویزون میشه، عین بچگی
برات میخندم، اخم میکنم. به خاطرت سر خلق خدا فریاد میکنم
تنها میمونم . مبادا حضور کبریایت کمرنگ یا کسی با بیتفاوتی از کنارت رد بشه
با این همه تنها میمونم.
اسم اینا یعنی چی
خودم می دونم
عشق نیست. حرف توی دهنم نذاری که بدفرم شاکی میشم
اما تو چیسی؟
کیسی؟
اصلا من باتو چکار دارم؟ تو که با من کاری نداری؟
چطوری وارد باورم شدی؟
من اینهمه از دنیا و زندگیهاش قصه شنیدم. تو رو نه دیدم و نه میبینم
چطوری یواشی اومدی و درم ساکن شدی؟
حسابش رو داری هر لحظه در منی، مغزم را چرخ کردی، پر کردی با حضورت
پروردگارا تو یعنی چی؟
اینا یعنی چی؟
من حتا تو خواب هم وقتی بیدار میشم، وسط سیگار خوابآلودة بعد از بیداری بیجا
باز دنبال تو میگردم و ایمانم رو وزن میکنم
نکنه من از یه چیزی
مثلا تنهایی میترسم که انقدر به تو پرداختام؟
نه ولی. من در داغترین لحظات ناب عشق هم بهیاد توام
چرا؟
نکنه این جادو زیر سر بیبیجهان بود؟
تو بچگی خام توام کرد و خودش رفت که رفت؟
ولی ببخشیدا. شمام که تاجی بهسرم نمی زنی که بگم نیازت پا بندم کرده
سهمم بیش از شهد، درد دادی
به اینا چه اسمی میدن. خدا رو چه دیدی؟ شاید آخرش پیدا شد این نوعی از بیماری روانیست؟
چمیدونیم پیش از ما چهقدر دیگه آدم مثل ما روانی که نشده باشن؟
همه بهنوعی توهُم زدن، رفتن تو مایههای اشراق و شیخییت؟
من چرا به بچههام قدر تو فکر نمیکنم؟
وقتی عاشق میشم، چرا به اندازه تو بهش فکر نمیکنم؟
تو چکار میکنی با من؟
.
صدای آژیر آتشناشی بود. خودت به خیرش کن. دلم رو لرزوند و از تو کند
برم افطار کنم
میان آن همه محبوب شب اگر غیر از این ها بی اندیشی تحیر دارد. شما برخلاف اینکه سعی در باور حال بد دارید به نظر می رسه حال خیلی خوبی داری.
پاسخحذفای قربون آدم چیز فهم
پاسخحذفخدا شناس
پس شماهم فهمیدی من سحر محبوب شبها شدم؟
خدا رو شکر. لابد راه درمان هم داره یانه؟